گوگل فُتو واقعا پدیده‌ی عجیبیه، همه‌ی قسمتاش خیلی هوشمندانه‌ست، چه اون قسمتی که چهره‌ی همه‌ی  آدم‌ها رو جدا کرده و هرکدوم رو که بری، تمام عکسایی که با گوشیت با اون آدم گرفتی رو میاره، و مهم تر از همه قسمت مِموری.

گوشیِ من چند ماهِ دیگه، چهارساله میشه، و خب قسمت خاطرات گوگل فُتو هم همین‌قدر زیاد شده، هر روز که باز می‌کنم، میاره که پارسال امروز کجا بودم، دو سال پیش چطور و همین‌طور تا چهارسال! 

نمی‌دونم شما هم این‌طوری هستین یا نه، اما من به شدت آدم خاطره‌بازی‌م، البته شاید خوب نباشه! چون گاهی حس می‌کنم بیشتر از این‌که تو حال زندگی کنم، دارم تو گذشته سیر می‌کنم، و شاید واسه همین هم هست که یه‌بار رویا بهم گفت: خیلی جالبه، تو تنها کسی هستی که می‌بینم هی برمی‌گردی به عقب و عکسای قدیمی‌تو می‌ذاری پروفایلت!

یه‌موقعایی فکر می‌کنم شاید حافظه‌م اونقدرا هم که فکر می‌کنم قوی نیست، چون وقت زیادی می‌ذارم و به اتفاقاتی که افتاده فکر می‌کنم، خوب یادم می‌مونه! من حتی اگه کسی حرفِ قشنگی بهم بزنه، از ترسِ این که ممکنه یه روزی عصبانی بشه و چت رو دوطرفه پاک کنه، اسکرین شات می‌گیرم که بمونه واسم تاابد!

جدیدا هرروز تقریبا یک فصل از کتاب "بهبود احساسات" از سری مجموعه کتاب‌های دامیز رو می‌خونم، و خیلی کمک‌کننده‌س به کنار اومدن با حس‌ها و بخشیدن خود و.

کلی هم راه یاد می‌ده که حتی اگه می‌خوای غصه بخوری، بخور. اما یه‌جا متوقفش کن، همراهت نکشون. منم هردفعه با خودم می‌گم، خب پس. دفعه‌ی بعد که این حس رو داشتم حتما این‌طور برخورد می‌کنم. 

اما سوالی که واسم پیش اومده، اینه که من نمی‌تونم از گذشته دست بکشم؟ 

واقعا می‌تونم، اما حس می‌کنم، نمی‌خوام. و بیشتر از همیشه من به این اعتقاد دارم که خواستن خیلی مهمه. 

و حالا هم مدام با خودم درگیرم که باید چی‌کار کنم؟ باید بگذرم و دیگه غصه نخورم؟ یا همین‌طوری به غصه خوردنایی که حتی لذت‌بخش هم هست ادامه بدم؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها